●•٠سروده های استادشهریار٠•●

●•٠سروده های استادشهریار٠•●

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق - به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی *"به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند ... نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت"
●•٠سروده های استادشهریار٠•●

●•٠سروده های استادشهریار٠•●

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق - به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی *"به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند ... نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت"

تصاویربانوثریاابراهیمی،معشوقه استادشهریار!


تصویربانوثریاابراهیمی ،معشوقه استادشهریار!شایدبخشی ازادبیات معاصرمان رامدیون این بانوباشیم!

 عشقی که هرگزشهریارطعم وصالش رانچشید.




 

 

تصویر ثریا ابراهیمی(پری)معشوقه معروف استاد شهریار که الان تو آمریکا زندگی میکنه.قسمتی از ادبیات ما مدیون ایشونه وگرنه شهریار بجای شاعر شدن پزشک میشد و شاید دیگه شاهکارهایی نظیر"آمدی جانم به قربانت"و... امثال اون نبودیم!
استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.
یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ...
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﻓﺖ، به ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ بوﺩ !!!
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ که واقعاً معرکه است :

ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ

ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ

ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ

ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ

ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ

ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ


استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود.وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا                     بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی                سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست                من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم                         دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار                     اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود              ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت      اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند             در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین                       خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر                  این سفر راه قیامت میروی تنها چرا


 دست خط استادشهریار

تشکرازدوست عزیزی که زحمت کشیدن واین تصاویررودراختیاربنده قراردادند.


نظرات 10 + ارسال نظر
مرد زنگ زده چهارشنبه 6 بهمن 1400 ساعت 22:39

آخ استاد شهریار آخ که از دست رفتی

حبیب غریبی جمعه 8 آبان 1394 ساعت 14:59

سلام
و سلام خدا بر شما
خواندم و اذت بردم یه خورده غصه چرا که عشق های امروز رو باید عشقهای حباب نامید حبابی که زود در همون لحظه از بین میره و میره به سوی فراموشی ای کاش و ای کاش یک زره هم شده عشق شهریار در جود ما مردان و زنان بود ای کاش . سالها با این عشق زندگی کرد حرف زد راه رفت گریه کرد لبخند زد و اخر شد آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا . چه زیباست حرفهای ایشون که بیانی ساده اما پر از حرف داره حرف مثل قیصر امین پور عزیز که شعر نگفت با شعر حرف زد و حرف زیبا بود زیبا .

شاد باشید خواهری در پناه حق

ارادتمند شما
داداش حبیب
مدیر انجمن ادبی طلوع

درودبرشما
بله متاسفانه
حق باشماست
تشکرازحضورپرمهرتون برادرارجمندوگرامی

گیتی قدسی چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 20:04 http://1madar1001tajrobeh.mihanblog.com

عالی بود

سلام بانو
خوش اومدید
تشکرازحضورپرمهرتون

مینا دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 13:25 http://khakebarankhordeh.blogfa.com/

سلام عزیزم
امیدوارم خوب باشی
حدس زدم به مباحث تاریخی علاقه مند باشی بخاطر همین ادرس یه وبلاگ رو که مال من و همکلاسی های دانشگاهم هست رو بهتون میدم که برید البته مدیریت وبلاگ بامنه.
آدرسش هم تو قسمت پایین لینکهای وبلاگ خودم (خاک باران خورده) به اسم "کئچمیش گونلر" ثبت شده.
خوشحال میشم تشریف بیارین.
خدانگهدار.

سلام میناجون
ممنون عزیزم خوبم
تشکرازلطفت گلم خیلی زحمت کشیدی
فعلاتومسافرتم ولی چشم دراولین فرصت حتماخدمت میرسم.
بازهم ممنون

ممنون خیییلی عالی بود و جالبــــــــــــ

سلام دوست عزیز
خوش آمدید
تشکر

چکاوک پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 08:40 http://yazdan-paki1.blogsky.com

وای مریم جان
عزیزدلم
خیلی خوب بود پستت
خوشگل بودن خانوم ابراهیمی
اطلاعاتمو بدجور بالابردی

سلام چکاوک جون
ممنون عزیزم.

shahverdi چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 23:47 http://nazanin3.blogfa.com/

سلام
بازهم مثل همیشه جالبه


موفق باشید

سلام دوست گرامی
تشکرازحضورپرمهرتون

حمید عسکری چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 19:06 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام وعصر تون بخیر دوست گرامی
ممنونم از لطف حضورتون و نگاه پر مهرتان به وب حقیر .واقعا شعرهای زیبای شهریار پراز خاطرات شیرین برای دوستان دهه چهل و پنجاست وچه عکس زیبایی
ممنونم

سلام جناب استادعسکری بزرگوار
خوش آمدید
تشکرازلطف بی کرانتون

سجاد چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 17:25

یک عشق اسطوره ای یک عشق افسانه ای که فقط توی کتاب ها میشه دید..از بین میلیون ها انسان عاشق فقط یکی شهریار میشه.برای من فارس اشعار تورکیش هم دلنشین هستند.

سلام دوست عزیز
درسته متاسفانه عشقای امروزی پوچ وبی معناشده وهرکسی عشق روبه سبک خودش معنامی کنه وهمین باعث شده که حرمت این کلمه مقدس به راحتی توسط افرادنادان شکسته بشه باکوچکترین مشکلات برسرراه خودشونشون میده...
تشکرازحضورپرمهرتون

امیر اینانلو چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 17:02 http://AmirBInanlou.blogfa.com

بسیار زیبا.... مثل یوسف و زلیخا .. البته زلیخا ب معشوقش رسید....

سلام
بله همینطوره
البته بااین تفاوت که عشق یوسف وزلیخایک طرفه بوداما بانوثریاواستادشهریارهردوعاشق هم بودن اماخب مشکلاتی باعث شدکه عشقشون به وصال نرسه که یکیش وضعیت مالی نامناسب استادشهریاربودکه باعث شدپدربانوثریابااین وصلت موافقت نکنه وازطرفی هم خواستگاردیگر بانوثریافردپول داری بودکه رقیب بانفوذوبسیارسرسختی هم بودو...
تشکرازحضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد