●•٠سروده های استادشهریار٠•●

●•٠سروده های استادشهریار٠•●

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق - به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی *"به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند ... نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت"
●•٠سروده های استادشهریار٠•●

●•٠سروده های استادشهریار٠•●

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق - به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی *"به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند ... نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت"

سوز وساز



باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب             تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب

ساز در دست تو سوز دل من می گوید               من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

مرغ دل در قفس سینه من می نالد                   بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب

زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است                    بیم آنست که از پرده فتد راز امشب

گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان            پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب

گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز                     می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب

کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز                    بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب

شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک                       به گدائی تو ای شاهد طناز امشب

نظرات 4 + ارسال نظر

با سلام خدمت شما خواهری
حالتون چه طوره خوبید سلامتید
احوال شما کم سر میزنید خواهری
گفتم بیام یه عرض ادبی خدمت شما کرده باشم و حال شما رو جویا شم امیدوارم هر جا که هستید شاد و سلامت باشید

سلام وعرض ادب خدمت شمابرادرخوب وبزرگوارم
ممنونم ازاحوال پرسیتون
چندوقتیه که مشغله درسی دارم
شمالطف دارید
مویدباشید

ایلیا چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 15:31 http://ilia57sabeg.blogfa.com

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی


خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش
تایاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی...

دروددوست عزیز
بسیارزیبا
تشکر

محمودی چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 04:32 http://shaer125.blogfa.com

کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ی ناز. ,بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب ....بسیار زیبا بود مثل تمام انتخاب های دیگرتان ..

دروددوست عزیز
تشکرازحضورپرمهرتان
نظرلطف شماست

غیاثوند،وبلاگ شهر باران چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 02:07 http://joosi94.mihanblog.com

یاد دارم در غروبی سرد سرد،
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،

داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"، اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!! سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،

بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،

صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،

باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...، "دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،

خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!

سلام،تقدیم به شما

سلام
بسیارزیبا
سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد